زره سلیمانی در مقابل زر و زور سفیانی

ساخت وبلاگ

تفاوت شهید قاسم سلیمانی به‌عنوان یک جهان‌قهرمان منطقه‌ای با ابرقهرمانان سینمایی چیست و چه اهمیتی دارد؟ قهرمانان سینمایی –خاصه در هالیوود- تجلی نفسانیت سازندگان این آثار در قالب‌هایی فرازمینی و ابرانسانی هستند که حس خودبزرگ‌پنداری را به انسان‌های تحقیر شده القا می‌کنند. از راکی و رمبو و جیمزباند و سوپرمن گرفته تا آیرون‌من و بتمن و اسپایدرمن و بسیاری «من»های دیگر! همه‌ی آن‌ها برای ارضای خودکامگی و برطرف‌سازی احساس ضعف انسان بدون تاریخ و بی‌هویت آمریکایی به کار آمده‌اند. تاریخ هنر هفتم ثابت می‌کند؛ کشورهایی که در دنیای واقعی قهرمانان بزرگ و مردمی نداشته‌اند، این کمبود را با خلق شخصیت‌های باشکوه و عظیم در آثار هنری جبران می‌کنند. هم‌چنان که گرایش پررنگ ابوالقاسم فردوسی در خلق پهلوانان افسانه‌ای در شاهنامه تلاشی برای احیای غرور ملی جریحه‌دار شده‌ی ایرانیان در دوره‌ای بود که سرزمین ما زیر یوغ قبایل و لگد لشکرهای بیگانه قرار داشت. هم از این‌روست که هر چه بحران‌های اقتصادی و سیاسی و اخلاقی در آمریکا فزونی می‌گیرد، رشد قارچ‌گونه‌ی «من»های هالیوودی بیشتر می‌شود تا بلکه از این طریق احساس «ما» بودن را برای ملت آمریکا ایجاد کنند.
ایران و سینمایش، معکوس آمریکا و هالیوودش هستند؛ اینجا کمتر فیلمی بر پایه‌ی قهرمان‌پردازی ساخته شده است، چون قهرمانانی فراتر از پرده‌ی سینما متولد شدند، زیستند، قیام کردند و به شهادت رسیدند. به راستی! کدام کارگردانی توان آن را دارد که ولو اندکی از وسعت شخصیت شهید قاسم سلیمانی را به تصویر بکشد؟ سلیمانی قهرمان درامی الهی بود که با ابزار انسانی نمی‌توان او را بازآفرید. او یک بار زاده و جاودانه شد؛ حتی بزرگ‌ترین فیلم‌سازان داخلی و خارجی نیز تاب بازآفرینی او را نخواهند داشت.
برخلاف قهرمانان هالیوودی، قاسم سلیمانی جلوه‌ی آئین و مرامی است که گذر از نفس و ازخودگذشتگی برای دیگران را می‌خواهد و می‌سازد. او نماد و نمودار بزرگی یک ملت و توانایی بی‌نظیرش برای عبور از بحران‌های تحمیلی است. سلیمانی یک نفر بود که یک ملت در او تجلی می‌نمود. «او» پرچم همیشه برافراشته‌ی اعلان مردمی بود که از «من»های خود گذشتند و «ما» شدند.
اگر قهرمانان هالیوودی حاصل شعبده‌بازی بر پرده‌ی سینما هستند؛ در این سوی عالم، قهرمانانی نه در تاریکی سالن سینما بلکه از مسیر روشنایی ظهور کردند و ستاره‌ی ستیز با سیاهی شدند. تقارن جالبی است؛ در نیم‌قرن اخیر، هر چه خلق قهرمان جعلی و خیالی در فرهنگ آمریکایی بالاتر رفت، در ایران شاهد تولد قهرمانانی راستین بودیم. اغراق نیست اگر بگوییم؛ تعداد قهرمانان ملی ما در این سال‌ها از همه‌ی تاریخ دور و دراز کشورمان قبل از این ۴۰ سال بیشتر است. شاید قرن‌ها بعد، همه‌ی مطالعه‌کنندگان تاریخ، شگفت‌زده شوند که در کمتر از نیم قرن، جمع وسیعی از مردان بزرگ در این سرزمین پدیدار شدند که رستم اگر بود، در پای‌شان نوچگی می‌کرد. شاعری اگر بخواهد شاهنامه‌ای درباره‌ی این دوران بنویسد، باید ده‌ها جلد شاه‌کارنامه درباره‌ی بزرگانی چون سلیمانی، حججی و... بنویسد. رستم از هفت‌خان گذشت و سر دیو سفید را برید، اما سلیمانی و مردانش، دیو سیاه هفت‌سری را در هم کوبیدند که سر انسان‌ها را می‌برید.
 البته در همه‌ی انقلاب‌ها، مبارزان نستوهی خودنمایی کردند اما نسل آن‌ها چند سال بعد از انقلاب، از بین رفت. سیمون بولیوار و چگوارا فقط در اوج مبارزات انقلابی آمریکای لاتین آمدند و رفتند و بعد از مدتی که از آن خیزش‌ها گذشت، قهرمان دیگری در آمریکای لاتین برنخاست اما این هم از ویژگی‌های خاص جنبش خالصی چون نهضت انقلاب اسلامی است که حتی ۴۱ سال بعد از پیروزی نیز دلیرانی در آن بال و پر گرفتند که شور و شعور انقلابی‌شان از شهدای صدر انقلاب نیز عمیق‌تر و بالاتر بود. برای ما که «قاسم سلیمانی» را دیدیم، دیگر چمران و باکری و همت افسانه نیستند. نسل امروز فهمید که این نام‌ها فقط اسم بزرگ‌راه‌هایی در شهرها نیست، بلکه آن‌ها –همچون سلیمانی- مهندسان بزرگ‌راه‌هایی برای رسیدن به آبادی و آزادی و سرافرازی یک ملت در پیچیده‌ترین اعصار بودند. قهرمانان سینمای آمریکا، خواسته‌ی کانون‌های زر و زور سفیانی‌های دوران را تأمین می‌کنند؛ آن‌ها از منافع کمپانی‌های بزرگ فیلم‌سازی که اغلب‌شان توسط سوپرسرمایه‌دارهای صهیونیست اداره می‌شوند، حفاظت می‌کنند. سلیمانی اما قهرمانی برخاسته از روح خدا و مدافع حقوق همه‌ی انسان‌های جهان بود؛ سلیمانی و یارانش یعنی مدافعان مظلوم حرم اهل‌بیت و نیز حریم ایران عزیز، هر چند از نوح زمان –سیدعلی خامنه‌ای– فرمان می‌بردند اما آن‌ها جلوی طوفانی ایستادند که اگر دفع نمی‌شد، نه‌تنها ایران، بلکه همه‌ی دنیا را ویران می‌کرد.   
برخلاف قهرمانان هالیوودی که نامیرا هستند و مرگ‌شان به منزله‌ی بن‌بست و ناامیدی است، قاسم سلیمانی هم‌چون بسیاری از انسان‌های کامل، حتی وقتی از پا می‌افتند نیز روح‌شان به مردم روحیه‌ی ایستادگی می‌دهد. یزیدیان از پیکر مقدس بی‌جان سیدالشهدا، بیش از زنده‌ی او می‌ترسیدند، چون خون حضرت حسین علیه‌السلام راه سرخی را در تاریخ باز کرد که همه‌ی بن‌بست‌ها را می‌شکند و هیچ شکستی نداشته است. یزیدیان زمانه‌ی ما نیز از پیکر پاک شهید بزرگ زمان بیشتر از زنده‌ی او به هراس افتاده‌اند و می‌بینند خون او، انقلابی به پا کرده که می‌توان دوباره سرود؛ «باز این چه شورش است که در خلق عالم است».
قاسم سلیمانی جان خود را در راه همه‌ی ستم‌دیدگان عالم فدا کرد اما پیکر بی‌جانش هم زره خلل‌ناپذیری را خلق کرد که اخلال‌گر ستم‌گران جهان شده است.

مطالب بیشتر از من را در تلگرام دنبال کنید: https://t.me/arashfahim1396

نگاهی به پرفروش ترین فیلم های سال...
ما را در سایت نگاهی به پرفروش ترین فیلم های سال دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : arashfahim بازدید : 144 تاريخ : جمعه 8 فروردين 1399 ساعت: 4:16