اشراف یهود چرا و چگونه ساختار هالیوود را ایجاد کردند؟

ساخت وبلاگ

اواخر قرن 19 میلادی وقتی «سينما» به عنوان يك ابزار علمي و صنعتي كه به نمايش تصاویری متحرک از ایستگاه قطار يا كار خروج کارگرها از کارخانه و زندگی روزمره آدم ها محدود مي شد ، كمتر كسي مي پنداشت كه همين دستگاه در آينده به يك وسيله مهم و تاثيرگذار ايدئولوژيك و سياسي براي هدايت افكار عمومي جهان تبديل خواهد شد. پديده اي كه به خاطر دارا بودن قابليتي كم نظير در نفوذ به ذهن و دل انسان ها، بسيار مورد توجه برخی دستگاه هاي سياسي و دولتی و همچنین نحله ها و جریان های فکری و عقیدتی قرار گرفت، اما هیچ کدام به اندازه «هالیوود» نتوانستند در این زمینه به توفیق برسند. به گونه ای که هالیوود فراتر از یک مرکز سینمایی در کشور آمریکا، به یک نهاد رویاپرداز، ذائقه ساز، ایدئولوژیک، مروج سبک زندگی و حتی نظامی و امنیتی تبدیل شد. طوری که می توان هالیوود را بعد از جنگ‌افزار، دومین عامل گسترش سلطه آمریکا در جهان قرن بیستم دانست.

سینمای هیچ کشوری با هالیوود قابل مقایسه نیست؛ سینمایی که هر سال تعداد قابل توجهی فیلم با ارائه تصویری و تصوری خاص از آخرالزمان و فضا و فضانوردی و موجودات ماورایی و غیبی و زامبی‌ها و خوناشام‌ها می سازد؛ سینمایی که هر جا کاخ سفید نیاز دارد، مثل یک جاده صاف کن عمل می کند، علیه هر کشوری که کوچکترین زاویه ای با آمریکا دارد تصویر و درام می سازد، به ستایش از سربازان و نظامیان آمریکا می پردازد، برای شرکت های چند میلیتی و مراکز سرمایه داری بزرگ در آن کشور ذائقه سازی می کند و قهرمانان و ابرقهرمانانی برای نجات و اتحاد ایالات متحده خلق می کند. نکته جالب این است که هالیوود، نظام سینمایی آمریکا محسوب می شود اما نشانه‌ها، اسطوره ها و افکار و جهان بینی صهیونیستی در آثارش بیش از سینمای رژیم صهیونیستی تجلی یافته است!

سوال این است که هالیوود چرا چنین آرایشی یافت و این گونه شمایلی پیدا کرد؟ برای پاسخ به این پرسش باید به تبارشناسی و مطالعه تاریخ و به ویژه شناخت بنیانگذاران هالیوود پرداخت.

سینما در 28 دسامبر سال 1895 توسط برادران لومیر با نمایش فیلم خروج کارگران از کارخانه به طور رسمی اعلام وجود کرد. در آن سال ها فرانسه مرکز اصلی سینمای جهان بود.

اما بعدا آمریکا به مرکز اصلی سینمای جهان تبدیل شد. چه کسانی این کار را کردند؟ آن ها مغول های هالیوود نامیده شدند که تماما اشراف و سرمایه‌داران یهودی بودند.

چرا اشراف یهود؟

اواخر قرن نوزدهم اشراف یهود به قاره نو (آمریکا) آمدند.این در شرایطی بود که هنوز هیچ فشار و تحمیلی از سوی جوامع اروپایی به آنها وارد نشده بودند ویهودیان در کمال آسایش و آرامش در روستاها و شهرهای قاره اروپا زندگی می کردند. اما چه اتفاقی در پیش بود که اشراف یهود را ترغیب کرد تا خانه و کاشانه را در اروپا رها ساخته و راهی قاره نو گردند؟

آنها به کشوری وارد شدند که پیش‌تراز سوی فرقه های دست ساخته خودشان یعنی پیوریتانیسم و اوانجلیسم ، برای گسترش آرمان های صهیونی در سطح جهان شکل گرفته اما هنوز امکانات لازم برای انجام این ماموریت فراهم نشده بود. جماعت اشراف مهاجر یهود با ورود به قاره آمریکا به تدریج این ابزار و امکانات را به سان شغل و حرفه و پیشه ایجاد کردند. مشاغل و حرفی که شاید تا آن روز در خود ایالات متحده مذموم و پست شمرده می شد. یهودیان مهاجر با همان نگرشی وارد قاره آمریکا شدند که حدود دو قرن پیش پیوریتن ها آمده بودند. یعنی همان تعریف و ماموریتی را برای ایالات متحده در نظر گرفتند که پیوریتن ها مد نظر داشتند. چراکه اساسا خود آنها بودند که امثال کریستف کلمب را برای فتح قاره نو استخدام کرده بودند.

براساس نوشته "اچ اچ بن ساسون" در کتاب "یک تاریخ از مردم یهود" از انتشارات دانشگاه هاروارد در سال 1976 ، کریستف کلمب که مامور سفر به ماوراء بحار و گردآوری پول برای خاندان سلطنتی اسپانیا شد، از زمره "مارانوها" (یهودیان مخفی) بود که برخی از اسناد تازه بدست آمده در جنوای ایتالیا در تبار یهودی وی، تردیدی باقی نگذاشته است. دایره المعارف یهود از یهودیان ثروتمندی همچون اسحاق آبرابانل و لویی سانتانگل به عنوان سرمایه گذاران اصلی سفر کلمب به آمریکا یاد می نماید. در کتاب فوق آمده است که در واقع سفر کریستف کلمب به کمک نقشه هایی صوت گرفت که این دو یهودی فراهم آورده بودند و در زمره همراهان او تعدادی از مارانوها حضور داشتند.

ویل دورانت (مورخ مشهور) نیز در کتاب تاریخ تمدن خود تامین کننده هزینه های سفر کریستف کلمب را همان ها می داند که یک سال قبل از آن ، هزینه تهاجم به غرناطه ( گرانادا ) را فراهم آوردند؛ یعنی اشراف یهود دربارهای سلطنتی اروپا. ویل دورانت می نویسد که وقتی ایزابل اسپانیایی به علت بار سنگین طرح کلمب حاضر به تامین هزینه های آن نشد، در آن لحظه مهم و قاطع ، یک یهودی تعمید یافته، چرخ تاریخ را به گردش افکند. او کسی جز لویی دو سانتانگل وزیر مالیه فردیناند نبود که با کمک انجمن برادری (یکی از حلقات سازمان فراماسونری) خزانه داری آن را برای فتح قاره نو اختصاص داد. بنابراین ایالات متحده برای اشراف یهودی مهاجر نیز به منزله پایگاهی برای گسترش آرمان ها و اندیشه های صهیونی بود.

آنها ابتدا در نیویورک ساکن شدند . شهری که بعضا آن را یهودیه خواندند. نیویورک شهر رویایی و سرزمین موعود یهودیان مهاجر شد. همین امروز هم نیویورک پس از تل آویو ، بزرگترین شهر یهودی نشین دنیا محسوب می شود. در نیویورک بانک های بزرگ تاسیس گردید و مراکز اقتصادی بزرگ و حتی سبک معماری به سیاق همان گاتهام سیتی معروف ماسونی با آسمانخراش های ابلیسک وار ( که اولین اش ساختمان معروف امپایر استیت بود) و نمونه اش را در بسیاری از آثار به اصطلاح Science Fiction یا همان علمی تخیلی هالیوود دیده ایم. در واقع نیویورک در برابر واشینگتن و شیکاگویی قرار گرفت که کاملا توسط سازمان های ماسونی و کلوپ های روتاری پیوریتن ها فتح شده بود. همین امروز اگر سری به شیکاگو بزنید ، بسیاری از این کلوپ های فراماسونری را به طور علنی در خیابان ها شیکاگو مشاهده خواهید نمود. از همین روست که در فیلم های هالیوودی ، شیکاگو مرکز جولان گنگسترها و باندهای آل کاپونی شد . کسانی همچون تونی کامونته در "صورت زخمی" یا ریکو "سزار کوچک" و یا تام پاورز در "دشمن مردم" که الیوت نس در "تسخیر ناپذیران" به شکل یک منجی ظاهر می شود تا شهر را از شر این موجودات شرور و بدطینت رها سازد. از همین جا بود که ژانر دیگری در سینمای هالیوود به وجود آمد به نام گنگستری که از قضا همین 3 فیلمی که اسم برده شد ، را مانیفست این ژانر می دانند.

اما پس از این تقسیم شهرهای آمریکا ، اشراف یهودی که اولین پایه های سینمای غرب را در نیویورک گذارده بودند ، نتوانستند در آنجا باقی بمانند. نیویورک یک جمعیت خالص نداشت و مجموعه ای از همه مهاجران انگلیسی و ایتالیایی و یهودی و دیگران کلنی های جمعیتی آن را تشکیل می دادند. از همین رو بنیانگذاران سینما راهی غرب آمریکا و کالیفرنیا شدند تا جامعه خاص خود را ایجاد نمایند. در ابتدا کارل لیمه لی رفت و استودیوی عظیم یونیورسال را تحت عنوان یونیورسال سیتی یا شهر یونیورسال بوجود آورد (که نخستین استودیوی هالیوود به حساب آمده است) و به دنبال وی ، آدولف زوکر ، هری کوئن ، لویی بی مه یر ، سمیوئل گلدوین ، برادران وارنر و ویلیام فاکس هم به کالیفرنیا رفتند و لس آنجلس یا به قول خودشان شهر فرشتگان را بوجود آوردند و روی تپه های آن ، هالیوود را با آن نشانه بزرگ برپا ساختند.

اینچنین بود که سیستم هالیوود با یک سازماندهی عظیم بوجود آمد و در آن شغل های متعددی شکل گرفت . اما همه این شغل ها و حرفه ها و بخش های متعدد هالیوود علی‌رغم تنوع و طیف های گسترده شان ، همگی در خدمت همان افکار و اهداف صاحبان یهودی کمپانی ها بودند و همچون برده در خدمتشان قرار می گرفتند. در همین مسیر برای اولین بار ستاره یا استار ( براساس نام عبرانی استر ، یکی از اسطوره های توراتی ) پدید آمد و به عنوان محور این کارخانه به اصطلاح رویا سازی قرار گرفت. در واقع آنانی که از قربانگاه هالیوود لند، زنده بیرون می آمدند و تمامی قوانین و قواعد بازی سردمداران هالیوود را می پذیرفتند، به عنوان ستاره یا استار در راس هرم بردگان هالیوود و حتی بالاتر از تهیه کننده ها قرار می گرفتند. از همین رو کارگردان و فیلمساز نمی توانست در مقابل آنها کوچکترین عرض اندامی داشته باشند. چرا که یا مانند کرک داگلاس در فیلم "اسپارتاکوس" ، تیره ترین روزهای فیلمسازی را برای استنلی کوبریک کبیر بوجود می آوردند یا مثل کلارک گیبل در فیلم "برباد رفته" اصلا کارگردان (جرج کیوکر) را عوض می کردند تا نقش وی مثبت تر جلوه کند و یا همچون هامفری بوگارت در فیلم "شاهین مالت"،جان هیوستن جوان را توسط جک وارنر نقره داغ می کردند تا دیگر برای او دستور صادر نکند. به دلیل همین قرار داشتن در راس هرم بردگان هالیوود ، اغلب این ستارگان در واقع زرخرید یک کمپانی می شدند ، به این معنی که با بستن قراردادهای طویل المدت برای بازی در فیلم های متعدد ، دیگر نمی توانستند برای کمپانی یا استودیوی دیگری بازی کنند.

به این ترتیب در اوایل قرن بیستم هر دو تجارت مهم آمریکا یعنی اسلحه سازی و سینما در اختیار اشراف مهاجر یهودی قرار گرفت که در کنار بانکداری (یعنی حرفه دیرین آنها) و تصاحب مراکز مهم اقتصادی ، آنان عامل تعیین کننده در شکل گیری آمریکای قرن بیستم و آخر هزاره دوم به شمار آیند. در سده ای که قرن مهم و موثر در تحقق آرمان های صهیونی به شمار می آمد. به عبارت دیگر این آرمان ها در کنار باورها و عقاید شبه دینی مسیحیان صهیونیست یعنی پیوریتن ها مجددا پس از 8 قرن ، پایگاهی برای برکشیدن سلطه صلیبی/صهیونی ( که از قرون اولیه هزاره دوم به محاق رفته بود) در ایالات متحده آمریکا بوجود آورد.

براساس آنچه شرح داده شد ، مهاجران پیوریتن و اشراف یهود اروپایی که براساس همان تکلیف آخرالزمانی به قاره نو رفته و به بهانه آرمان های ایدئولوژیک خود ، ایالات متحده آمریکا را تشکیل داده بودند ، برهمان مبنا و اساس ساختارهای سیاسی ، اقتصادی و فرهنگی آمریکا را نیز تعریف کرده و شکل دادند.

از طرف دیگر برای تامین امکانات سیاست سلطه طلبانه برقراری به اصطلاح نظم نوین جهانی ، کارخانه های اسلحه سازی شکل گرفت و ایالات متحده به یک زرادخانه نظامی بدل گشت که تولید و تجارت اسلحه به عنوان اولین منبع درآمد آن محسوب شد. برهمین مبنا ، تراست ها و کارتل ها و شرکت های چند ملیتی بوجود آمدند تا تحت لوای تجارت جهانی، سرنخ تمامی امور اقتصادی جهان را بدست بگیرند

بنیانگذاران هالیوود که اغلب از مهاجران یهود اروپایی بودند و سینمای آمریکا را بنیاد گذاردند ، در واقع فرهنگ و اندیشه ها و ارزش های صهیونی خویش را در قالب فیلم های مختلف ، ابتدا به خورد جامعه آمریکایی دادند که بیش از 75 درصدشان بیننده دائم آن فیلم ها بودند. به آنها مغول های هالیوود لقب داده بودند. اما این مغول های هالیوود چه کسانی بودند؟

هری وارنر و برادرانش از جمله جک وارنر متولد لهستان و از یهودیان شرق اروپا که کمپانی برادران وارنر را تاسیس کردند. ساموئل گلدوین از یهودیان لهستان که به همراه لویی بی مه یر (از روستایی یهودی نشین در روسیه) کمپانی متروگلدوین مه یر را بنیان گذاردند. کارل لیمه لی از دهکده ای یهودی نشین در آلمان یونیورسال را تاسیس نمود و ویلیام فاکس (موسس فاکس قرن بیستم) و آدلف زوکر ( بنیانگذار پارامونت) هر دو از یهودیان مجارستان بودند. نکته قابل توجه اینکه به سان همه اشراف یهود که در طول تاریخ برای نفوذ در جوامع دیگر هویت خویش را پنهان کرده و به رنگ جماعت درمی آمدند تا مقاصد شومشان را عملی سازند (همچون مارانوها در اروپای قرون وسطی و بعد از آن). آنها حتی نام خویش را تغییر داده و اسم های مسیحی برای خود برگزیدند سوفیا کاوسو تبدیل به سیلویا سیدنی شد و دانیلویچ دمسکی به کرک داگلاس ، لیو جاکوبی، لی جی کاب شد، شرلی شریفت به شلی وینترز تغییر نام داد، برنارد هرشل شوارتس شد تونی کرتیس ، دیوید دانیل کامینسکی به دنی کی تبدیل گردید ، ایسراییل ایسکویتس به ادی کانتور، ملوین هاسلبرگ به ملوین داگلاس، امانوئل گلدنبرگ به ادوارد جی رابینسن و مشیلم مه یر ویزن فراند شد پل مونی و همچنین لی لی پالمر و جودی هالیدی و لورن باکال که بتی جون پیرسکی بود، همه و همه از اسم های یهودی به نام های مسیحی تغییر پیدا کردند.

اما جنگ جهانی دوم ، فرصتی بود تا جماعت یهود مهاجر به عنوان میهن پرست، جایگاه خویش را در جامعه آمریکا تثبیت کرده و از آن حالت بیگانه و غریبه برای همیشه خارج شوند. جنگ جهانی دوم برای آمریکا با حمله ژاپنی ها به عنوان متحد آلمان هیتلری به بندر پرل هاربر آغاز شد اما برای هالیوودی ها و روی پرده سینمای آمریکا، اساسا حکایتی متفاوت داشت. در این زمان سینما بایستی دین خود را به بنیانگذارانش در آمریکا ادا کرده و در قوام یافتن جامعه یهود این کشور نقش خود را ایفا نماید.

در همین راستا بود که بازهم هالیوود و مغول های آن به کمک آمدند و با انواع و اقسام فیلم ، سعی نمودند، اینگونه وانمود کنند که اساس جنگ دوم برای مقابله با یهودیان اروپا و قتل و غارت آنهاست. طومار اعتراضی که در همان اوایل جنگ توسط سرکردگان هالیوود در اعتراض به فشار های مختلف بریهودیان اروپا صادر شد ، از نخستین حرکات و اقدامات اشراف یهود حاکم برهالیوود بود و پس از آن خیل فیلم هایی که در رابطه با جنگ جهانی دوم توسط استودیوهای مختلف هالیوود ساخته شد ، این شبهه را در جامعه آمریکا بوجود آورد که همین فیلم ها باعث پیروزی ارتش آمریکا در جنگ گردید ، چراکه خود مردم آمریکا هزاران مایل از میادین جنگ دور بودند و تنها از راه همین آثار سینمایی ( چه داستانی و چه مستند ) بود که در جریان جنگ قرار می گرفتند. از همین رو بود که در پایان جنگ جک وارنر یکی از افرادی بود که مدال افتخار دریافت کرد. در متن نوشته ای که برای آن مدال افتخار خوانده شد ، چنین آمده بود:

"...آقای وارنر ؛

به خاطر تجربیاتی که در پس زمینه تولیدات سینمایی شما وجود داشت و فیلم های میهن پرستانه متعددی را به جامعه آمریکا ارائه کردید، این مدال افتخار را به شما تقدیم می کنیم چراکه آثار شما باعث بسط روح میهن پرستی در میان سربازان و ارتش آمریکا طی روزهای سخت جنگ شد ..."

پس از پایان جنگ همان مغولان هالیوود که بوسیله فریب افکار عمومی از طریق سینما ، خود را به عنوان ناجی جنگ شناسانده بودند با لباس نظامی راهی اروپا شدند تا زیر لوای فاتحان و پیروزمندان ، مردم اروپا را نیز فریب دهند.

در واقع در این جامعه اگرچه یهودیان مهاجر در اقلیت جمعیتی قرار داشتند اما به دلیل دراختیار داشتن ثروت های هنگفت ، خیلی سریع مراکز رسانه ای به خصوص سینما را در اختیار گرفتند و از این طریق راه تاثیر بر افکار مردم را به انحصار خویش درآوردند.

بی جهت نبود که در آغاز این یورش فرهنگی صهیونی به درون جامعه آمریکایی ، متفکران و روشنفکرانی مانند هنری فورد درباره اش و راجع به آینده تحت خطر آمریکا هشدار دادند. هنری فورد ( بنیانگذار کارخانجات اتومبیل سازی فورد) در روزنامه محلی اش به نام Dareborn Independent که بعدها در کتابی تحت عنوان "یهود بین الملل"جمع آوری و منتشر گشت خطرات تهاجم فرهنگی صهیونیست ها را به مردم آمریکا گوشزد کرد. به جز هنری فورد ، بنیامین فرانکلین نیز اگرچه جزو فراماسون های بنیانگذار ایالات متحده آمریکا بود اما در مورد نفوذ یهودیان در جامعه آمریکا به سختی هشدار داده بود.

از همین رو برخلاف آنچه در افواه عمومی القاء شده، سینمای غرب و به خصوص هالیوود نه برای سرگرمی و به اصطلاح اینترتینمنت و نه برای هنر و فرهنگ بلکه اساسا برای ترویج همان تفکر و ایدئولوژی شکل گرفت که قاره نو به خاطرش کشف شده و همان ماموریتی را دنبال کرد که برای ایالات متحده آمریکا تصویر شده بود.

امروز هم اصلی ترین عاملان و بانیان سینمای هالیوود و صنعت سریال‌سازی در آمریکا، سرمایه‌دارهای صهیونیست و اشراف یهود هستند. مرحوم دکتر محمدحسین فرج‌نژاد در کتاب «اسطوره های صهیونیستی در سینما» نوشته بود: «يهوديان هاليوود، خصوصاً تهيّه­كنندگان و پشتيبانان مالي اصلي، كاملاً به لابي هاي مختلف صهيونيستي و اسرائيلي وابسته هستند. نمونه كاملاً واضح آن رابرت مردوخ (روپرت مرداك) يهودي استراليايي الاصل است كه در «انگليس» و «آمريكا» و «استراليا» نفوذ بسيار گسترده اي دارد. وي صاحب چندين كمپاني معظّم رسانه اي، انتشاراتي و فيلم سازي است. مهم ترين دارايي رسانه اي مرداك، شركت عظيم نيوزكرپوريشن ... شركت فيلم سازي فاكس قرن بيستم كه تسلّط او بر هاليوود را هموار مي كند، شبكه تلويزيوني ـ ماهواره­اي فاكس و فاكس نيوز كه نزديك به سياست هاي نومحافظه كاران صهيونيست آمريكايي است؛ همچنين نيوزكروپ در «انگلستان»، شبكه تلويزيوني «اسكاي»و سه روزنامه ي كثيرالانتشار «تايمز»، «ساندي تايمز» و «سان»را در اختيار دارد و رقيب بسيار قدرتمند تلويزيون «B.B.C» محسوب مي شود. به طور كلّي، «نيوزكروپ» به تنهايي حدود يك چهارم كلّ رسانه هاي شنيداري و ديداري و چاپي جهان را تحت تملّك خود دارد.يكي ديگر از معروف ترين صهيونيست هاي پرنفوذ هاليوود، استيون اسپيلبرگ است كه پس از ساخت فيلم هايي با حمايت دولت نژادپرست صهيونيست مانند فهرست شيندلر و تصاحب جوايز فراواني كه صهيونيست ها به دليل مظلوم نمايي فراوان اسپيلبرگ از يهوديان در جريان جنگ جهاني دوم، در اين فيلم سه ساعته، به او دادند،توانست شركت بزرگ «دريم وركز»را تأسيس كند.افزون بر توليد فيلم در راستاي اهداف صهيونيستي و جذب ستارگان سينما، وظيفه خارج كردن فيلم هاي خوب عربي و ضدّصهيونيستي و هنرپيشگان طرفدار «فلسطين» و حقوق مسلمانان از جشنواره هاي بين المللي، نيز بر عهده اين كميته ي مافيايي، گذاشته شد. از جمله اقدامات اين كميته، آزار هنرپيشگاني همچون آلن دلون و جان پل بلمند از «فرانسه»، سوفيا لورن از «ايتاليا»، اِما تامسون از «انگليس» و كوين كاستنر آمريكايي (به خاطر اظهارات ضدّ صهيونيستي اش) بود. تمام اين بازيگران، مانند ايزابل اجاني (الجزايري الاصل فرانسوي)، تحت فشار صهيونيست ها قرار گرفتند. ايزابل اجاني، به جرم گفتن نژاد عربي و مسلمان خود و نام پدرش محمّد اجاني جلوي رسانه ها، از نامزدي براي جايزه بزرگ جشنواره كن 1994منع شد و به او تهمت زدند كه به بيماري ايدز مبتلاست. تمام بازيگراني كه كوچك ترين مخالفتي با خطّ قرمزهاي صهيونيست ها كنند، طرد شده و نام آنها در ليست سياه ثبت مي شود. البتّه نظام مافيايي حاكم بر هاليوود، در زمينه سانسور عوامل انساني، سابقه ديرينه اي دارد و اخراج چارلي چاپلين نمونه آشكار آن است. وي يهودي مطيعي بود كه عليه اربابان هاليوود طغيان كرد و به همين جرم از هاليوود و آمريكا اخراج شد و پايان عمر خود را غريبانه در اروپا زندگي كرد.»

این مقاله در نشریه «تیه» (سال نخست، پیش شماره اول، ویژه نامه سالگرد استاد فرج نژاد، تیر 1404) منتشر شده است.

نگاهی به پرفروش ترین فیلم های سال...
ما را در سایت نگاهی به پرفروش ترین فیلم های سال دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : arashfahim بازدید : 41 تاريخ : دوشنبه 1 آبان 1402 ساعت: 22:25